×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

هر چه باداباد

× همه جور مطلب آموزشی ،ادبی هر چی که به نظرم به درد بخوره
×

آدرس وبلاگ من

sunshin.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/mahsa2049

دخترک و پیرمرد

دخترک
فاصله دخترک تا پیرمرد یک نفر بود، روی نیمکتی چوبی، روبروی یک آبنمای سنگی.
پیرمرد از دختر پرسید:
- غمگینی؟
- نه.
- مطمئنی؟
- نه.
- چرا گریه می کنی؟
- دوستام منو دوست ندارن.
- چرا؟
- چون قشنگ نیستم
- قبلا اینو به تو گفتن؟
- نه.
- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم.
- راست می گی؟
- از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد رو بوسید و به طرف دوستاش دوید، شاد شاد.
چند دقیقه بعد پیرمرد اشک هاشو پاک کرد، کیفش رو باز کرد، عصای سفیدش رو بیرون آورد و

دوشنبه 19 اردیبهشت 1390 - 5:16:55 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://sourena.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 19 اردیبهشت 1390   10:03:01 PM

سلام.داستان های قشنگی نوشتی /خیلی هم پر کاری/خوشحال می شم اگر به وبلاگ جدید من هم سری بزنی و نظرتو در مورد دست نوشته هام بنویسی/موفق باشی 

http://mashgheeshgh.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 19 اردیبهشت 1390   8:35:07 PM

خیلی قشنگ بود خیلی خیلی

ممنون عزیزم